انگار امروز
روز آخر است و من
مثل هجوم یک رود
و لبریز یک سد
زندگی می خواهم
پر از بیشتر
و هر چه به پیشوازم بیاید
سلامش می دهم
که من ، می خواهم بگذرم
اگر هنوز
آن جسارت از عشق گفتن
در تو مانده باشد
و پاهای من لخت است