می ترسم شبی کسی بداند(‫بَپ)

تو هنوز دلت با ما نیست

می ترسم شبی کسی بداند(‫بَپ)

تو هنوز دلت با ما نیست

‫آرزوهایت را در مشتت سفت بنگاه

‫آرزوهایت را در مشتت سفت بنگاه

‫که روزها می گذرد

‫مبادا تردیدی مشتت را از هم بگشاید

‫و از آن مشت بسته پر از آرزو

‫جز خاطره چیزی برایت نماند


‫زمزمه ات را

‫زمزمه ات را

‫بر لبانم نزدیک کن

‫آنقدر که دزد شوم

‫لبانت را